loading...
عکس فیلم متن آهنگ طنز سرگرمی / Likephoto
نیاز به شریک و سرمایه گذار با تضمین سود میلیونی

سایت " نیازمندیهای رایگان رودیوار "

سرمایه گذار میپذیرد

Image result for ‫نیاز به شریک و سرمایه گذار‬‎


www.Roodivar.com



نیاز به شریک و سرمایه گذار

***

با تضمین سود ماهانه

***

بهترین کسب و کار در دنیای فعلی


***
برای کسب اطلاعات بیشتر با ایمیل زیر در ارتباط باشید


Email : Bahramam66@gmail.com


*******


برای بازدید از سایت " اینجا " کلیک کنید



-*-*-*-*-*-*-



گروه اینترنتی لایک فوتـو بازدید : 136 چهارشنبه 14 مرداد 1394 نظرات (0)

 

داستان های آموزنده دینی و مذهبی

 

 

داستانهای بسیار جالب و آموزنده دینی و تاریخی از کتاب زیبای بحارالانوار ،زیباترین حکایات نغز و پند آموز مذهبی از ائمه اطهار علیهم صلوات الله

 

على عليه السلام و بيت المال

زاذان نقل مى كند:
من با قنبر غلام امام على عليه السلام محضر اميرالمؤ منين وارد شديم قنبر گفت :
يا اميرالمؤ منين چيزى براى شما ذخيره كرده ام ! حضرت فرمود:
– آن چيست ؟

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 

عرض كرد: تعدادى ظرف طلا و نقره ! چون ديدم تمام اموال غنائم را تقسيم كردى و از آنها براى خود بر نداشتى ! من اين ظرف ها را براى شما ذخيره كرده ام .
حضرت على عليه السلام شمشير خود را كشيد و به قنبر فرمود:
– واى بر تو! دوست دارى كه به خانه ام آتش بياورى ! خانه ام را بسوزانى ! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه كرد و نمايندگان قبايل را طلبيد، و آنها را به آنان داد، تا عادلانه بين مردم تقسيم كنند.

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 


على عليه السلام و يتيمان

روزى حضرت على عليه السلام مشاهده نمود زنى مشك آبى به دوش ‍ گرفته و مى رود. مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.
زن گفت :
على بن ابى طالب همسرم را به ماءموريت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك يتيم برايم مانده و قدرت اداره زندگى آنان را ندارم . احتياج وادارم كرده كه براى مردم خدمتكارى كنم .
على عليه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتى گذراند. صبح زنبيل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بين راه ، كسانى از على عليه السلام درخواست مى كردند زنبيل را بدهيد ما حمل كنيم

.داستان های آموزنده دینی و مذهبی 

حضرت مى فرمود:
– روز قيامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گيرد؟
به خانه آن زن رسيد و در زد. زن پرسيد:
– كيست ؟
حضرت جواب دادند:
– كسى كه ديروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن !
زن در را باز كرد و گفت :
– خداوند از تو راضى شود و بين من و على بن ابى طالب خودش حكم كند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود:
– نان مى پزى يا از كودكانت نگهدارى مى كنى ؟
زن گفت :
– من در پختن نان تواناترم ، شما كودكان مرا نگهدار!
زن آرد را خمير نمود. على عليه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت .
با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:
فرزندم ! على را حلال كن ! اگر در كار شما كوتاهى كرده است .

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 

خمير كه حاضر شد، على عليه السلام تنور را روشن كرد. در اين حال ، صورت خويش را به آتش تنور نزديك مى كرد و مى فرمود:
– اى على ! بچش طعم آتش را! اين جزاى آن كسى است كه از وضع يتيم ها و بيوه زنان بى خبر باشد.
اتفاقا زنى كه على عليه السلام را مى شناخت به آن منزل وارد شد.
به محض اينكه حضرت را ديد، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت :
واى بر تو! اين پيشواى مسلمين و زمامدار كشور، على بن ابى طالب عليه السلام است .
زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت :
– يا اميرالمؤ منين ! از شما خجالت مى كشم ، مرا ببخش !
حضرت فرمود:
– از اينكه در كار تو و كودكانت كوتاهى شده است ، من از تو شرمنده ام !

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 


وقتى عمر از على عليه السلام مى گويد!

ابووائل نقل مى كند، روزى همراه عمربن خطاب بودم ، عمر برگشت ترسناك به عقب نگاه كرد.
گفتم : چرا ترسيدى ؟
گفت :
– واى بر تو! مگر شير درنده ، انسان بخشنده ، شكافنده صفوف شجاعان و كوبنده طغيان گران و ستم پيشگان را نمى بينى ؟
گفتم :
– او على بن ابى طالب است .
گفت :
– شما او را به خوبى نشناخته اى ! نزديك بيا از شجاعت و قهرمانى على براى تو بگويم ، نزديك رفتم ، گفت :
– در جنگ احد، با پيامبر پيمان بستيم كه فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند، او گمراه است و هر كدام از ما كشته شود، او شهيد است و پيامبر صلى الله عليه و آله سرپرست اوست . هنگامى كه آتش جنگ ، شعله ور شد، هر دو لشكر به يكديگر هجوم بردند ناگهان ! صد فرمانده دلاور، كه هر كدام صد نفر جنگجو در اختيار داشتند، دسته دسته به ما حمله كردند، به طورى كه توان جنگى را از دست داديم و با كمال آشفتگى از ميدان فرار كرديم . در ميان جنگ تنها ايشان ماند. ناگاه ! على را ديدم ، كه مانند شير پنجه افكن ، راه را بر ما بست ، مقدارى ماسه از زمين بر داشت به صورت ما پاشيد، چشمان همه ما از ماسه صدمه ديد، خشمگينانه فرياد زد! زشت و سياه باد، روى شما به كجا فرار مى كنيد؟ آيا به سوى جهنم مى گريزيد؟

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 

ما به ميدان برنگشتيم . بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش ‍ اسلحه بود كه از آن خون مى چكيد! فرياد زد:
– شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از كافران به كشته شدن هستيد.
به چشم هايش نگاه كردم ، گويى مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله مى كشيد و يا شبيه ، دو پياله پر از خون . يقين كردم به طرف ما مى آيد و همه ما را مى كشد! من از همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم :
– اى ابوالحسن ! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهى فرار مى كنند و گاهى حمله مى آورند، و حمله جديد، خسارت فرار را جبران مى كند.
گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد. از آن وقت تاكنون همواره آن وحشتى كه آن روز از هيبت على عليه السلام بر دلم نشسته ، هرگز فراموش نكرده ام !

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 


مراسم خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام

على عليه السلام مى فرمايد:
برخى از صحابه نزد من آمدند و گفتند:
– چه مى شود محضر رسول الله صلى الله عليه و آله برسى و درباره ازدواج فاطمه عليه السلام با ايشان سخن بگويى !
من خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيدم ، هنگامى كه مرا ديدند، خنده اى بر لبانشان ظاهر شد و سپس فرمودند:
– يا اباالحسن ! براى چه آمدى ؟ چه مى خواهى ؟
من از خويشاوندى و پيش قدمى خود در اسلام و جهاد خويش در ركاب آن حضرت سخن گفتم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
– يا على ! راست گفتى و حتى بهتر از آنى كه گفتى .

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 
عرض كردم :
– يا رسول الله ! من براى خواستگارى آمده ام ، آيا فاطمه را به همسرى من قبول مى كنيد؟
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
– على ! پيش از تو هم بعضى براى خواستگارى فاطمه آمده اند و چون موضوع را با فاطمه در ميان مى گذاشتم ، معمولا آثار نارضايتى در سيماى وى نمايان مى گشت ، اما اكنون تو چند لحظه صبر كن ! تا من برگردم .

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 

رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد فاطمه رفت آن بانو از جا برخاست به استقبال حضرت شتافت و عباى پيغمبر را از دوش گرفت ، كفش از پاى حضرت بيرون آورد و آب آماده كرد و با دست خويش پاى حضرت را شست و سپس در جاى خود نشست .
آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان فرمود:
فاطمه جان ! على بن ابى طالب كسى است كه تو از خويشاوندى و فضيلت و اسلام او به خوبى باخبرى و من نيز از خداوند خواسته بودم كه تو را به همسرى بهترين و محبوبترين فرد نزد خدا در آورد. حال ، او از تو خواستگارى كرده است . تو چه صلاح مى دانى ؟
فاطمه ساكت ماند و چهره شان را از پيامبر برگرداند! رسول خدا رضايت را از سيماى زهرا عليه السلام دريافت .
آن گاه از جا برخاست و فرمود:
الله اكبر! سكوت زهرا نشان از رضايت اوست .
جبرئيل عليه السلام به نزد حضرت آمد و گفت :
اى محمد! فاطمه را به ازدواج على در آور! خداوند فاطمه را براى على پسنديده و على را براى فاطمه .
با اين كيفيت ، پيغمبر فاطمه عليه السلام را به ازدواج من در آورد.
پس از آن ، رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد من آمده ، دستم را گرفتند و فرمودند:
برخيز به نام خدا و بگو: ((على بركة الله ، و ماشاء الله ، لا حول الا بالله توكلت على الله ))
آن گاه مرا آوردند در كنار فاطمه عليه السلام نشاندند و فرمودند:
– خدايا! اين دو، محبوبترين خلق تو در نزد منند، آنان را دوست بدار و خير و بركت بر فرزندانشان عطا فرما و از جانب خود نگهبانى بر آنان بگمار و من هر دوى آنان و فرزندانشان را از شر شيطان ، به تو مى سپارم .

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 


جهيزيه حضرت زهرا عليهاالسلام

هنگامى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم قصد داشت حضرت زهرا عليهاالسلام را براى على تزويج كند، فرمود:
– اى على ! برخيز و زرهت را بفروش !
على عليه السلام هم آن را فروخت و پولش را براى خريد جهيزيه در اختيار حضرت گذاشت . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به اصحاب دستور فرمود، براى فاطمه لوازم خريده شود.

داستان های آموزنده دینی و مذهبی 

بعضى از وسايل خريده شده عبارت بودند از:
پيراهنى به هفت درهم
نقاب به چهار درهم
قطيفه سياه خيبرى
تختخواب بافته شده از برگ و ليف خرما
دو عدد تشك كه درون يكى از آنها با پشم گوسفند و درون ديگرى با ليف خرما پر شده بود.
چهار بالش از پوست طايف ، ميانش از علف اذخر پر كرده بودند.
پرده اى از پشم
يك تخته حصير حجرى (نام شهرى است در يمن )
يك دستاس
يك طشت مسى
مشكى از پوست
كاسه چوبين
يك ظرف آب
يك سبوى سبز
يك آفتابه
دو كوزه سفالى
يك سفره ى چرمى
يك چادر بافت كوفه
يك مشك آب
مقدارى عطريات
اصحاب پس از خريد، اشيا را به خانه حضرت آوردند. پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم با دست مباركش آنها را زير و رو مى كرد و مبارك باد مى گفت .

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 1316
  • کل نظرات : 81
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 24
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 59
  • بازدید امروز : 158
  • باردید دیروز : 95
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 158
  • بازدید ماه : 2,086
  • بازدید سال : 18,281
  • بازدید کلی : 664,184
  • سریال های ایرانی Iranian TV series
    سریال ابله
    سریال انقلاب زیبا
    سریال آخرین بازی
    سریال آسمان من

    سریال آوای باران
    سریال بچه های نسبتاً بد
    سریال برابر با اصل
    سریال پایتخت 4
    سریال پدر سالار
    سریال پرده نشین

    سریال پشت بام تهران
    سریال تکیه بر باد
    سریال تبریز در مه
    سریال جاده قدیم
    سریال خانه ای روی تپه
    سریال خانه به دوش
    سریال خواب بلند
    سریال خواب و بیدار
    سریال خوب، بد، زشت
    سریال خوش نشین ها
    سریال در مسیر زاینده رود

    سریال در حاشیه

    سریال دندون طلا
    سریال دست بالای دست
    سریال دردسرهای عظیم 2
    سریال راه شیری
    سریال زخم
    سریال زیر هشت
    سریال ساختمان پزشکان
    سریال سال های ابری
    سریال ستاره حیات
    سریال ستایش 1
    سریال ستایش 2
    سریال سر به راه
    سریال سرزمین آهن
    سریال سرزمین کهن
    سریال سه در چهار
    سریال شب های برره
    سریال شمس العماره
    سریال شمعدونی
    سریال شوق پرواز
    سریال شهر من شیراز
    سریال عصر پاییزی
    سریال فوق سری
    سریال کلاه پهلوی
    سریال گذر از رنج ها
    سریال ما فرشته نیستیم
    سریال مختارنامه
    سریال مرد دو هزار چهره
    سریال مرد هزار چهره
    سریال مسافری از هند
    سریال معراجی ها

    سریال معمای شاه
    سریال مـهر آباد
    سریال مهمانان ویژه
    سریال میکائیل
    سریال نابرده رنج

    سریال نفوذ
    سریال وضعیت سفـید
    سریال هفت سنگ
    سریال همه بچه های ما
    سریال همه چیز آنجاست
    سریال هوش سیاه 1
    سریال هوش سیاه 2
    سریال یوسف پیامبر
    برنامه تلویزیونی ماه عسل 94

    برنامه تلویزیونی کلاه قرمزی 94


    برنامه تلویزیونی کوچه مرواریدبرنامه

    تلویزیونی خندوانه

    سریال آنتی ویروس NOD 32

    سریال آنتی ویروس نود 32
    03
    مهر ماه 95

    Username: EAV-0175171488
    Password: 4ekxhdk7ss
    Expiry Date: 24.11.2016

    BSXS-XTPC-DVP9-VKP6-4FXU
    CAXU-XDWU-E5N5-A4FK-FVJ3
    A5CS-X3ET-PG9J-W6EF-2G27
    CGN2-X47G-GCPA-P7X3-MEE7